#رهام 

یه گردنبند طلا ظریف و خوشگل و یه دسته گل رز قرمز همون‌طور که دوست داشت براش خریدم و گذاشتم صندلی عقب و راه خونه رو پیش گرفتم 

....

~علیک سلام خانم خونه!

ناگهان نیلوفر چمدون به دست اومد جلومو گفت 

√از سر راهم برو کنار!

~یعنی چی؟

√همین که گفتم !

اعصابم خورد شد... چشمام و روی هم فشار دادم و کادو و دسته گل و گذاشتم کنار و بازوشو گرفتم و گفتم 

~کجا به سلامتی؟

√پیش عشقم!

کارد بهم میزدی خونم در نمیومد...از دستم در رفت و محکم زدم تو صورتش

√چرا میزنی؟...من دلم میخواد برم پیش کسی که دوسش دارم...یادته بابام مارو فروخت...حالا که پولتونو پس داد!...دست از سرم بردار....سیزده سال ازم بزرگتری...همه دوستام مسخرم میکنن...دلم میخواد برم با یکی که به سن و سال من بخوره!

اشکام سرازیر شدن و بدنم سست شد...چی میگفت؟...یعنی..یعنی همه این سالها به زور با من مونده بود؟...چونم لرزید و با همون صدای لرزونم گفتم 

~ح..حدا..قل..بز...ار..بچمون..ب..ه..دن..یا بیاد🥺🥺

√نگران نباش!..اون بچه تو نیست!

~یعنی چی؟

√بچه سامی!

~تو..تو..خیلی نامردی...با یکی دیگه رابطه داشتی؟...بی معرفت!...پست فترت!...قدر نشناس!...قلبم و شکوندی!

√شرمندم رهام!...ببخش منو!

این و گفت و خواست بره سمت در که گوشیش زنگ خورد 

√سلام سامی جونم!

دلبرک رهام!...دلبر نامرد!

√چیی؟😨

گوشی از دستش افتاد و پخش زمین شد..اصلا برام مهم نبود که اون چی بهش گفته که اینطوری شد!...فقط الان یه چی برام مهم بود!...اینکه قلبم داره مشت میکوبه و میگه برو!..برو دلبرتو از روی زمین بردار!...الان بهت نیاز داره!

~نی..نیلوفر من!...چیشد؟

√ا..اون مرده😭😭😭

لبخندی رو لبام نشست...خیالم راحت شد که دیگه نمیره!

.

.

.

نظر فراموش نشه