part5#
#نازنین
از حرفای مامان جون سر در نمیاوردم و این وسط یه سوال ذهنمو مشغول کرده بود: کاچی چیه؟=/
&عزیزم مگه حالت تهوع دل درد...نداری؟
×خب اره ولی چه ربطی داره؟:/
مامان چشاش گرد شده بود خب خدا وکیلی نمیدونم این کاچی چیه؟😐
امیر که اون گوشه سرخ شده بود بازومو گرفت و برد کنار
از فرصت استفاده کردم و گفتم
×امیر کاچی چیه؟😑
÷ خوبه بخور خوشمزه س😐
×خب تو اول بگو چیه
÷ببین کاچی رو ..............و مامانم فکر میکنه برای این حالت بده!
از خجالت سرخ شدم میخواستم زمین دهن باز کنه برم توش
×چیزه...آها فهمیدم😬
÷نازنین
×بله
÷خجالت نکش منو نگاه کن
بعدم چونمو گرفت و وادارم کرد بهش نگاه کنم
÷چرا خجالت میکشی دلبر کوچولو من خجالت نداره که
×امیر من میرم بخوابم تا بیشتر از این دردسر درست نکردم 😓
÷کی گفته تو دردسر درست میکنی؟بعدشم مگه خرسی چقدر میخوابی؟😐
×من خجالت میکشم بیام
÷باز گفتی که..میگم خجالت نداره بیا
×امیر
÷جونم خانومم
×میشه پیش تو بشینم اگه کسی چیزی گفت خودت جمع و جورش کن تورو خدا 😨
÷باشه عزیزم
نشستیم رو مبل..مامان هنوز سوالی نگاهمون میکرد
به ناچار کاچی رو از دستش گرفتم...قاشق و بردم سمت دهنش
÷بخور
اروم دم گوشم گفت
×نه امیر الان حالم بهم میخوره دوباره🥴
÷نازنین تورو خدا سوتی نده اونا فکر میکنن مثلاً شب اول و بخاطر این حالت بده
×امیر میگم چندشم میشه تورو خدا نکن
÷نازنین صدامو در نیارا 😡
نگاه مظلومی کرد و قاشق و ازم گرفت
یکم مزه مزه کرد و همشو خورد
یهو صورتش رفت تو هم و گفت
×ایییش
کاسه رو ازش گرفتم و گذاشتم رو میز
دوباره سرفش گرفت و حالش بهم خورد
وای خدایا چیکار کنم😣
رفتم سمت دستشویی و بازوشو گرفتم و گذاشتمش رو تخت و درو بستم
÷خوبی؟
×نه...امیر چرا اینطوری شدم من🥺
رفتم سمتش و بغلش کردم...بهش بگم؟ نگم؟ چیکار کنم؟😬
نه نه هنوز وقتش نیست!
÷چیزی نیست عزیزم خوب میشی
×امیر با اسکل که حرف نمیزنی از دیشب هی داری قرص و کوفت و زهرمار میدی اگه میخواست خوب بشم تا الان میشدم
÷آها گفتی قرص یاد داروهات افتادم بزار بیارم
×دارو هام؟کدوم دارو؟😳
وای وای خاک تو سرت امیر سوتی دادی
÷چیز منظورم داروهای تو کابینته
×امیر
÷بله
×اون روز و یادته رفتیم آزمایشگاه
÷خب
×تو جواب درست و حسابی به من ندادی برای چی ازمایش گرفتن ازم؟
واییییی خدایا به داد برس🤐
÷چ..چیز برای ازدواج دیگه😐
×ازدواج؟😐مگه برای ازدواج و سه شنبه نگرفته بودن😐
÷نه دیگه...میدونی چیزه
×چیزه؟
÷قول میدی وقتی گفتم اروم باشی؟
×اره دیگه بگو😣
÷اون ازمایش...برای سرطان بود
×چی؟ ی..یعنی من سرطان دارم؟🥺
÷آروم باش نازنین قول میدم زود خوب شی
زد زیر گریه و خودشو انداخت تو بغلم
×امیر تورو خدا منو بکش راحتم کن امیر هر روز داره بلا سر من میاد 😭😭
معلوم نیست فردا میگن سنگ کلیه گرفتی..پس فردا میگن سکته کردی....
÷عه زبونتو گاز بگیر..یعنی چی؟...ببین اگر این نکاتی که دکتره گفته رو رعای...
دوباره حالش بد شد و رفت دستشویی
ای خدا چرا این کارو با این دختر بیچاره میکنی😣
رفتم داروهاشو برداشتم و همرو بررسی کردم..
خوردنی فعلا نداشت..فقط تزریقی بود
÷نازنین
×هوم😖
÷بیا بخواب رو تخت
×چرا؟🥺
÷دوتا آمپوله برای قبل ناهار اونارو بزن بعد بریم ناهار
×امیر تورو خدا آمپول نه.😭😭😭خوردنی بده قول میدم همشو بخورم😭😭😭
÷عزیزم خوردنی نداره اونا مال شبه
×من آمپول ن.م.ی.ز.ن.م
بعدم رفت سمت درو خواست فرار کنه
از پشت گرفتمش و بغلش کردم
÷شیطون کجا فرار میکنی؟
×امیر اگه بهم آمپول بزنی باهات قهرم☹️
÷عه من چیکار کنم دکتره آمپول داده چرا با من قهر میکنی😕
×خب دکتره داده تو نزن🥺
÷نازنینننن میخوابی یا ببرمت بیمارستان بزنن😡😡😡
×باشه باشه ببخشید🥺
با بغض خوابید رو تخت...قشنگ معلوم بود بدنش داره می لرزه
ای بابا خاک به سرت امیر مثلا قرار بود نزاری غصه بخوره🤦
بغلش کردم و خوابوندمش رو پام
÷نازنین ناز نکن...نازنین ناز نکن😂😂
×کوفت😤
÷چه عجب زبونتو گربه خورده بود؟
×نخیر فقط یه بنده خدایی سرم داد کشید زبونم بند اومد😒
÷وای وای چه کار اشتباهی کرده...الان دعواش میکنم عمویی😂😂
×عمویی هم خودتی😒
همینجوری که داشتم باهاش شوخی میکردم از فرصت استفاده کردم و آمپول و زدم
جیغش رفت هوا
÷عه عه تموم شد دیگه جیغ نکش تورو خدا گوشام کر شد😣
×خیلی بدی امیر دیگه دوست ندارم برو دنبال کارت😠☹️
÷من که میخونم برات.... آهنگای خوشگل میخونم برات بزارم برم؟
خندش گرفت و گفت
×دوست دارم جوجه طلایی😍
÷منم دوست دارم دلبرک😊
×امیر من گشنمه☹️
÷خب چی میخوای بخوری؟😈😂😂😂
مشتی حواله بازوم کرد و گفت
×بی تربیت
÷آقا زنمی مشکلش چیه؟😜
×نخیر کی گفته من زن تو ام😐😒
÷بله بله نفهمیدم؟
×همینی که هس😌
÷که اینطور
دستاشو قفل کردم بالای تخت و شروع کرد قلقلک دادنش
÷که زنم نیستی ها؟هستی یا نیستی؟بگو ببینم هستی یا نههه؟
×امیر غلط کردم زنت هستم...ا.می.ر بب..خشید..ا..م.. یر آی دلم😂😂😂
÷آها حالا شد😜😈
×خیلی بدی امیر دلم درد گرفت😫
÷خودم خوبش میکنم نگران نباش😈
×کوفت😤بریم ناهار🥺تورو جون هر کی دوست داری خیلی گشنمه☹️
÷نچ نمیریم!چاق میشی من زن چاق نمیخوام
× خودت چاقی گنده بک خرس قهوه ایییی
÷من چاقم؟ من به این خوشتیپی به این خوش هیکلی خیلیم دلت بخواد😌😂😂
×کی گفته؟لابد طرفدارات؟حرف الکی میزنن بابا میخوان دلت خوش باشه و اگر نه کی گفته تو خوشتیپی! اینو جای دیگه نگو مسخره ت میکنن=/
بعدم از زیر دستم فرار کرد و رفت بیرون
دیدم تو بغل مامانه و زیر لب یه چیزایی زمزمه میکنه
÷چی فرمودید تو اتاق؟🤨
×ماماااان تورو خدا کمک کن امیر میخواد منو بزنهههه
&آی آی امیر دختر منو اذیت کنی نه من نه تو
÷مامان اولا مگه من پسرتون نیستم؟☹️دوما میدونید دختر گلتون چی فرمودن 😒
&هر چی گفته!تو حق نداری اذیتش کنی!و اگر نه بد می بینی!
لحنمو دخترونه کردم و گفتم
÷وای مامانم اینا یه وقت اذیت نشه😐😒
×تازه بهم آمپول زده مامان😌😒☹️
~امیر زود باش از خانمت عذرخواهی کن!
÷بابا شما دیگه چرا؟ بده آمپول زدم حضرتعالی حالتون خوب بشه😒
حالا چون تویی!معذرت میخوام!
&ببوسش!بعد عذر خواهی کن!
÷ماماااان
&یاماااان.... زود باش ببینم
به اصرار مامان رفتم جلو و گونشو بوسیدم
&اونجا ن!!!!
÷جان😳؟؟؟؟
√منظور مامان این که از لب ببوس
÷باز تو اومدی! برو درستو بخون ببینم پسره پررو
√اومدم صحنه زیبای بوسیدن از لب رو ببینم!
÷🤦
به ناچار صورتشو با دستام قاب کردم و شروع کردم به بوسیدن!
مامان و بابا و علی هم دست میزدن!-____-
یه لحظه گرمای نفسش باعث شد مور مورم بشه
ناخوداگاه افقی بغلش کردم و بردم سمت اتاق
کارام دست خودم نبود انگار مغزم فرمان نمیداد....قلبم فرمان میداد!❤️
گذاشتمش رو تخت و روش خیمه زدم که گفت
×چیکار میکنی امیر..آبرومون و بردی!
÷خیلی دوست دارم!
×منم دوست دارم...! حالا لطفا از روم بلند شو خفه شدم!
÷نه!...بلاخره که باید انجام بشه!پس بزار همین الان کارو تموم کنم!
#نازنین
از حرفش ترسیدم...زده به سرش!؟
باید از دستش در میرفتم...ولی وقتی علی و مامان و بابا رفتن چی؟ اون موقع دیگه راه فراری ندارم(⊙_◎)
×ا...امیر من...من هنوز بچم! ازت خواهش میکنم یک:از روم بلند شو! دو:این مسخره بازی رو تمومش کن!
÷ن! تو بچه نیستی!هر چقدرم سنت کم باشه الان متاهلی!بعدشم چه بهتر وقتی بچمون به دنیا بیاد یه مامان جوون داره!
وای خدا!..بچمون؟!...قطعا دیوونه شده!..سرطان،سن کم،بچه!
×امیر یکم به خودت بیا!..یکم به کارت فکر کن!
÷من تصمیممو گرفتم!
وااایی میدونم یه دندس! پس بهتره هر جور شده بحث و عقب بندازم !..از یه ور دیگه اون بنده خداها دو ساعته منتظر مان بیایم ناهار بخوریم..ماهم هی مسخره بازی در میاریم!
×قبول!...فقط از روم بلند شو..!باشه واسه شب...شب هر کار بگی میکنم!.. قبول؟
÷قبول...فقط تو شب بهانه بیار من میدونم و تو!
×چشم🤦
.....
خب بنظرتون چی میشه؟
شب چه اتفاقی قراره بیفته؟😉
دیگه شب باشه واسه پارت بعد!😈😂😂
نظر فراموش نشه😃