#نازنین

از حرفای مامان جون سر در نمیاوردم و این وسط یه سوال ذهنمو مشغول کرده بود: کاچی چیه؟=/

&عزیزم مگه حالت تهوع دل درد...نداری؟

×خب اره ولی چه ربطی داره؟:/

مامان چشاش گرد شده بود خب خدا وکیلی نمی‌دونم این کاچی چیه؟😐

امیر که اون گوشه سرخ شده بود بازومو گرفت و برد کنار 

از فرصت استفاده کردم و گفتم

×امیر کاچی چیه؟😑

÷ خوبه بخور خوشمزه س😐

×خب تو اول بگو چیه

÷ببین کاچی رو ..............و مامانم فکر می‌کنه برای این حالت بده!

از خجالت سرخ شدم میخواستم زمین دهن باز کنه برم توش

×چیزه...آها فهمیدم😬

÷نازنین

×بله

÷خجالت نکش منو نگاه کن

بعدم چونمو گرفت و وادارم کرد بهش نگاه کنم

÷چرا خجالت میکشی دلبر کوچولو من خجالت نداره که

×امیر من میرم بخوابم تا بیشتر از این دردسر درست نکردم 😓

÷کی گفته تو دردسر درست میکنی؟بعدشم مگه خرسی چقدر میخوابی؟😐

×من خجالت میکشم بیام

÷باز گفتی که..میگم خجالت نداره بیا

×امیر

÷جونم خانومم

×میشه پیش تو بشینم اگه کسی چیزی گفت خودت جمع و جورش کن تورو خدا 😨

÷باشه عزیزم

نشستیم رو مبل..مامان هنوز سوالی نگاهمون میکرد

به ناچار کاچی رو از دستش گرفتم...قاشق و بردم سمت دهنش

÷بخور

اروم دم گوشم گفت

×نه امیر الان حالم بهم میخوره دوباره🥴

÷نازنین تورو خدا سوتی نده اونا فکر‌ میکنن مثلاً شب اول و بخاطر این حالت بده

×امیر میگم چندشم میشه تورو خدا نکن

÷نازنین صدامو در نیارا 😡

نگاه مظلومی کرد و قاشق و ازم گرفت

یکم مزه مزه کرد و همشو خورد

یهو صورتش رفت تو هم و گفت

×ایییش

کاسه رو ازش گرفتم و گذاشتم رو میز

دوباره سرفش گرفت و حالش بهم خورد

وای خدایا چیکار کنم😣

رفتم سمت دستشویی و بازوشو گرفتم و گذاشتمش رو تخت و درو بستم 

÷خوبی؟

×نه...امیر چرا اینطوری شدم من🥺

رفتم سمتش و بغلش کردم...بهش بگم؟ نگم؟ چیکار کنم؟😬

نه نه هنوز وقتش نیست!

÷چیزی نیست عزیزم خوب میشی 

×امیر با اسکل که حرف نمیزنی از دیشب هی داری قرص و کوفت و زهرمار میدی اگه میخواست خوب بشم تا الان میشدم

÷آها گفتی قرص یاد داروهات افتادم بزار بیارم

×دارو هام؟کدوم دارو؟😳

وای وای خاک تو سرت امیر سوتی دادی

÷چیز منظورم داروهای تو کابینته

×امیر

÷بله

×اون روز و یادته رفتیم آزمایشگاه

÷خب

×تو جواب درست و حسابی به من ندادی برای چی ازمایش گرفتن ازم؟

واییییی خدایا به داد برس🤐

÷چ..چیز برای ازدواج دیگه😐

×ازدواج؟😐مگه برای ازدواج و سه شنبه نگرفته بودن😐

÷نه دیگه...میدونی چیزه

×چیزه؟

÷قول میدی وقتی گفتم اروم باشی؟

×اره دیگه بگو😣

÷اون ازمایش...برای سرطان بود

×چی؟ ی..یعنی من سرطان دارم؟🥺

÷آروم باش نازنین قول میدم زود خوب شی

زد زیر گریه و خودشو انداخت تو بغلم

×امیر تورو خدا منو بکش راحتم کن امیر هر روز داره بلا سر من میاد 😭😭

معلوم نیست فردا میگن سنگ کلیه گرفتی..پس فردا میگن سکته کردی....

÷عه زبونتو گاز بگیر..یعنی چی؟...ببین اگر این نکاتی که دکتره گفته رو رعای...

دوباره حالش بد شد و رفت دستشویی

ای خدا چرا این کارو با این دختر بیچاره می‌کنی😣

رفتم داروهاشو برداشتم و همرو بررسی کردم..

خوردنی فعلا نداشت..فقط تزریقی بود

÷نازنین

×هوم😖

÷بیا بخواب رو تخت

×چرا؟🥺

÷دوتا آمپوله برای قبل ناهار اونارو بزن بعد بریم‌ ناهار

×امیر تورو خدا آمپول نه.😭😭😭خوردنی بده قول میدم همشو بخورم😭😭😭

÷عزیزم خوردنی نداره اونا مال شبه

×من آمپول ن.م.ی.ز.ن.م

بعدم رفت سمت درو خواست فرار کنه

از پشت گرفتمش و بغلش کردم

÷شیطون کجا فرار میکنی؟

×امیر اگه بهم آمپول بزنی باهات قهرم☹️

÷عه من چیکار کنم دکتره آمپول داده چرا با من قهر میکنی😕

×خب دکتره داده تو نزن🥺

÷نازنینننن میخوابی یا ببرمت بیمارستان بزنن😡😡😡

×باشه باشه ببخشید🥺

با بغض خوابید رو تخت...قشنگ معلوم بود بدنش داره می لرزه

ای بابا خاک به سرت امیر مثلا قرار بود نزاری غصه بخوره🤦

بغلش کردم و خوابوندمش رو پام

÷نازنین ناز نکن...نازنین ناز نکن😂😂

×کوفت😤

÷چه عجب زبونتو گربه خورده بود؟

×نخیر فقط یه بنده خدایی سرم داد کشید زبونم بند اومد😒

÷وای وای چه کار اشتباهی کرده...الان دعواش میکنم عمویی😂😂

×عمویی هم خودتی😒

همینجوری که داشتم باهاش شوخی میکردم از فرصت استفاده کردم و آمپول و زدم

جیغش رفت هوا 

÷عه عه تموم شد دیگه جیغ نکش تورو خدا گوشام کر شد😣

×خیلی بدی امیر دیگه دوست ندارم برو دنبال کارت😠☹️

÷من که میخونم برات.... آهنگای خوشگل میخونم برات بزارم برم؟

خندش گرفت و گفت

×دوست دارم جوجه طلایی😍

÷منم دوست دارم دلبرک😊

×امیر من گشنمه☹️

÷خب چی‌ میخوای بخوری؟‌😈😂😂😂

مشتی حواله بازوم کرد و گفت

×بی تربیت

÷آقا زنمی مشکلش چیه؟😜

×نخیر کی گفته من زن تو ام😐😒

÷بله بله نفهمیدم؟

×همینی که هس😌

÷که اینطور

دستاشو قفل کردم بالای تخت و شروع کرد قلقلک دادنش

÷که زنم نیستی ها؟هستی یا نیستی؟بگو ببینم هستی یا نههه؟

×امیر غلط کردم زنت هستم...ا.می.ر بب..خشید..ا..م.. یر آی دلم😂😂😂

÷آها حالا شد😜😈

×خیلی بدی امیر دلم درد گرفت😫

÷خودم خوبش میکنم نگران نباش😈

×کوفت😤بریم ناهار🥺تورو جون هر کی دوست داری خیلی گشنمه☹️

÷نچ نمیریم!چاق میشی من زن چاق نمی‌خوام

× خودت چاقی گنده بک خرس قهوه ایییی 

÷من چاقم؟ من به این خوشتیپی به این خوش هیکلی خیلیم دلت بخواد😌😂😂

×کی گفته؟لابد طرفدارات؟حرف الکی میزنن بابا میخوان دلت خوش باشه و اگر نه کی گفته تو خوشتیپی! اینو جای دیگه نگو مسخره ت میکنن=/

بعدم از زیر دستم فرار کرد و رفت بیرون

دیدم تو بغل مامانه و زیر لب یه چیزایی زمزمه میکنه

÷چی فرمودید تو اتاق؟🤨

×ماماااان تورو خدا کمک کن امیر میخواد منو بزنهههه

&آی آی امیر دختر منو اذیت کنی نه من نه تو

÷مامان اولا مگه من پسرتون نیستم؟☹️دوما میدونید دختر گلتون چی فرمودن 😒

&هر چی گفته!تو حق نداری اذیتش کنی!و اگر نه بد می بینی!

لحنمو دخترونه کردم و گفتم

÷وای مامانم اینا یه وقت اذیت نشه😐😒

×تازه بهم آمپول زده مامان😌😒☹️

~امیر زود باش از خانمت عذرخواهی کن!

÷بابا شما دیگه چرا؟ بده آمپول زدم حضرتعالی حالتون خوب بشه😒

حالا چون تویی!معذرت می‌خوام!

&ببوسش!بعد عذر خواهی کن!

÷ماماااان

&یاماااان.... زود باش ببینم

به اصرار مامان رفتم جلو و گونشو بوسیدم

&اونجا ن!!!!

÷جان😳؟؟؟؟

√منظور مامان این که از لب ببوس

÷باز تو اومدی! برو درستو بخون ببینم پسره پررو

√اومدم صحنه زیبای بوسیدن از لب رو ببینم!

÷🤦

به ناچار صورتشو با دستام قاب کردم و شروع کردم به بوسیدن!

مامان و بابا و علی هم دست میزدن!-____-

یه لحظه گرمای نفسش باعث شد مور مورم بشه

ناخوداگاه افقی بغلش کردم و بردم سمت اتاق

کارام دست خودم نبود انگار مغزم فرمان نمی‌داد....قلبم فرمان میداد!❤️

گذاشتمش رو تخت و روش خیمه زدم که گفت

×چیکار می‌کنی امیر..آبرومون و بردی!

÷خیلی دوست دارم!

×منم دوست دارم...! حالا لطفا از روم بلند شو خفه شدم!

÷نه!...بلاخره که باید انجام بشه!پس بزار همین الان کارو تموم کنم!

#نازنین

از حرفش ترسیدم...زده به سرش!؟

باید از دستش در میرفتم...ولی وقتی علی و مامان و بابا رفتن چی؟ اون موقع دیگه راه فراری ندارم⁦(⊙_◎)⁩

×ا...امیر من...من هنوز بچم! ازت خواهش میکنم یک:از روم بلند شو! دو:این مسخره بازی رو تمومش کن!

÷ن! تو بچه نیستی!هر چقدرم سنت کم باشه الان متاهلی!بعدشم چه بهتر وقتی بچمون به دنیا بیاد یه مامان جوون داره!

وای خدا!..بچمون؟!...قطعا دیوونه شده!..سرطان،سن کم،بچه!

×امیر یکم به خودت بیا!..یکم به کارت فکر کن!

÷من تصمیممو گرفتم!

وااایی می‌دونم یه دندس! پس بهتره هر جور شده بحث و عقب بندازم !..از یه ور دیگه اون بنده خداها دو ساعته منتظر مان بیایم ناهار بخوریم..ماهم هی مسخره بازی در میاریم!

×قبول!...فقط از روم بلند شو..!باشه واسه شب...شب هر کار بگی میکنم!.. قبول؟

÷قبول...فقط تو شب بهانه بیار من می‌دونم و تو!

×چشم🤦

.....

 

 

خب بنظرتون چی میشه؟

شب چه اتفاقی قراره بیفته؟😉

دیگه شب باشه واسه پارت بعد!😈😂😂

نظر فراموش نشه😃